loading...
امــیــن راغــب
فرشید بازدید : 175 جمعه 22 دی 1391 نظرات (3)

نسبت های دانشجویی

 

دوران قبل از دانشگاه = حسرت 

قبول شدن در دانشگاه = صعود 

كنكور = گذرگاه كاماندارا 

دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه 

خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13 

بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها 

امتحان ریاضی = كشتار بیوجرسی 

امتحان میان ترم = زنگ خطر 

لیست نمرات دانشجویی = دیدنیها 

نمره امتحان = پرنده كوچك خوشبختی 

مسئولین دانشگاه = گرگها 

اشپزخانه = خانه عنكبوت 

رستوران دانشگاه = پایگاه جهنمی 

پاسخ مسئولین = شاید وقتی دیگر 

مدرك گرفتن = پرواز بر فراز آشیانه فاخته 

پاس كردن واحدها = آرزوهای بزرگ 

مرگ استادها = جلادها هم میمیرند 

محوطه چمن دانشگاه =حریم مهرورزی 

استاد راهنما = مرد نامرئی 

وام دانشجویی = بر باد رفته 

درخواست دانشجویان = بگذار زندگی كنم 

دانشجوی دانشگاه راغب= بینوا 

برخورد استادان = زن بابا 

اتاق رئیس دانشگاه = كلبه وحشت 

شب امتحان = امشب اشكی میریزم 

یادگیری = قله قاف 

دانشجوی معترض = پسر شجاع 

دكتر بهداری = گله بان 

تربیت بدنی = راكی 

خاطرات استادها = اعترافات یك خلافكار 

انصراف = فرار از كولاك 

تصییح ورقه امتحان = انتقام 

نمره گرفتن از استاد = دوئل مرگ 

شاگرد اول = مرد 6 مبلیون دلاری 

آرزوی دانشجویان = زلزله بزرگ 

هیئت علمی = سامورا یی ها 

رئیس دانشگاه = دیكتاتور بزرگ 

رفتن به خوابگاه دختران = عبور از میدان مین

رئیس آموزش = هزاردستان 

معاون آموزش = دزد دریایی 

برخورد مسئولین = كمیسر متهم میكند 

از دانشگاه تا خوابگاه = از كرخه تا راین

انتشارات دانشگاه = فیلم سینمایی

مراقب امتحان = سایه عقاب ها

سلف دانشگاه = شهر بی کلانتر

دانشجوی مشروط = نسل سوخته

انتخاب واحد = جدال بر سر هیچ

تقلب در امتحان = راز بقاء

شب امتحان = شب یلدا

سرویس بهداشتی خواهران = شهر زنان

محوطه بوفه = ضیافت

امتحان پایان ترم = آوار

نمره ۱۰ = روی خط مرگ

اتوبوس اردو = جدایی

پارکینگ دانشگاه = پارتی

معدل ۲۰ = ماموریت غیر ممکن

دانشجوی انصرافی = تکیه بر باد

مشروط شدن برای بار سوم = ضربه نهایی

دانشجوی اخراجی = مردی که به زانو درآمد

دانشجوی فارق التحصیل = مرغ از قفس پرید

کارنامه امتحانات = اشک ها و لبخند ها

دانشجوی سال اولی = هالوی خوش شانس

 

 

نسبت های دانشجویی

فرشید بازدید : 158 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (2)

اربعین

 

سلام بچه ها.

حالتون خوبه؟

الان ساعت 10:30 شبه که من دارم این پست رو براتون میزنم.

اربعین حسینی رو به همتون تسلیت میگم.

یه جمله توی یکی از کاغذای روی کلیدور انتشارات دانشگاه خوندم که خیلی برام معنی داشت.

دوس دارم تقدیمش بکنم به شما دوستای گلم :

 

 

۞ زینب جان شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما بی حسین شدن تو بود و شرمنده تر آنکه تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم... ۞

 

 

ثارالله...ثارالله...ثارالله...

یاحسین...یاحسین...یاحسین...ابی عبدالله

 

 

اربعین

 

 

 

 

 

 

فرشید بازدید : 151 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (4)

سلام بچه ها.

میدونم که دارید با امتحانات میان ترم دست و پنجه نرم میکنید.

جهادتون قبول باشه!

بیاید حالا مراحل درس خوندن رو با هم مرور کنیم!

 

امین راغب

 

 

فرشید بازدید : 178 شنبه 02 دی 1391 نظرات (4)

سلام بچه های گل راغب.

حالتون خوبه؟

ببخشید که انقده دیر دارم آپ میکنم آخه یه مسئله ی خانوادگی برام پیش اومد که نمیتونستم بیام پیشتون!

امیدوارم حالتون خوب باشه

یلداتونم پساپس مبارک باشه

امیدوارم این مطلب بتونه سرگرمتون کنه!

 

 

امین راغب

فرشید بازدید : 181 جمعه 17 آذر 1391 نظرات (5)
رزو دانشجو
سلام دوستای عزیزم.
اولن روزتون مبارک.
ببخشید من نتونستم یه مطلب برای روز دانشجو رو زودتر توی وبم بزنم...دلیلش اینه که داداشم تصادف کرده و منم 5 روزیه درگیر کاراشم...
خب حالا براتون اون پست رو میزنم...
 
مشروط چشمانت منم

روزت مبارک نازنین !
.
.
.
در کوچه ی درس ما پلاسیم هنوز
این راه دراز میسپاریم هرروز
۸ ترم گذشته اما بازم
ما واحد پاس نکرده داریم هنوز
.
.
.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به مدرک یا جان ز تن درآید

.
.
.
“جزوتونو میدید من یه کپی ازش بگیرم ؟؟؟” چیست ؟
(دنباله ای از اتفاقات …)
چند ماه بعد …
آیا بنده وکیلم ؟؟؟
.
.
.
دانشجو اگر عاشق شود، بی پرده مشروط می شود
چیزی شبیه فاجعه با عشق ممکن می شود
.
.
.
به احترام تقلب های نافرجامی که سر جلسه امتحان برده شد و استفاده نشد ،
یک ساعت سکوت …
تسلیت میگم ! مشروطی آخرتون باشه …
.
.
.
شمع شدی ، شعله شدی ، سوختی
بعد ۸ ترم هیچی نیاموختی
روزت مبارک
.
.
.
تعریف دانشجو:
موجودی بی پول. نحیف و لاغر که از نیکوتین و تخم مرغ و گوجه تغذیه می کند! معمولا افسرده است! دارای خط ایرانسل و دشمنی عجیبی با کتاب دارد!
روز این موجود نفرین شده گرامی باد!
.
.
.
یه زمان از امتحانات که بر میگشتیم ، مامانمون میپرسید : چند میشی ؟؟؟
با صدای بلند داد می زدیم ۲۰ !
یادش گرامی باد !
به احترام اون روزا ۱ دقیقه سکوت لطفا !!
.
.
.
.
امـتحانات از آنچه که در برنامه ی امتحانی میبینید به شما نزدیک ترند ..!!
روز دانشجو مبارک
.
.
.
آخه من چیو تبریک بگم وقتی استاد دیر میکنه و همه فکر میکنن استاد امروز نمیاد
ولی بعد ۲۰ دقیقه استاد با لبخند ملیح وارد کلاس میشه …
حالا فاجعه اینه که اونروز قرار باشه امتحان هم بگیره …
حس اون لحظه رو هنوز دانشمندا نتونستن تولید کنن !
.
.
.
لذتی که در خوابیدن سرِ کلاسِ درسِ سه واحدیِ سختِ استادِ سیریش هست ،
تو خوابیدن لای پر قو در کنار سواحل آنتالیا نیست …
حالا لذت قبولی با تقلب توی همون درس بماند ، اصن کلمات در توصیفش عاجزند !!
.
.
.
دانشجوی عزیز! مهندس بعد از این!
واحد پاس نکن! کلاس دو در کن!
استاد مسخره کن!
خلاصه… دانشجوی نمونه!
روزت مبارک!
.
.
.
به سلامتی دانشجویی که آخر ترم جزوه هیچ احدی رو کپی نگرفت و مثل یه مرد افتاد …
البته اجرای این کار توسط دانشجویان دختر اصلا توصیه نمیشه !
.
.
.
یه سری از دانشجوها هم هستن که دانش رو میجویند ولی نمیدونم چرا پیداش نمیکنن ،
احتمالا دانش اونارو گم میکنه …
.
.
.
یه قانون نانوشته ای بین دانشجوها هست با این مضمون :
در طول هفته هرچی بیشتر تعطیل باشی کمتر درس میخونی …
.
.
.
دقت کردین که اول ترم آدم خوشحاله ولی آخر ترم ناراحته ؟؟؟
بابا مگه چیزی عوض میشه ؟؟
من همون آدمم ، دانشگاه همون دانشگاهه ،
کلاس همون کلاس ، دوستامم که فقط دماغاشون عوض میشه ،
استادم که کلا خوشحاله !
با تقلب هم نتونستم این سوالو جواب بدم …
.
.
.
قانون سوم دانشجویان دختر :
دیر رسیدن بهتر از زشت رسیدن است …
این روز رو به صورت بلبلی به این دانشجوها تبریک عرض مینماییم !
.
.
.
دانشجو موجودی است که حاضر است گذرش به دباغ خانه بیفتد
ولی گذرش به اتاق استاد برای گرفتن نمره نیفتد !
.
.
.
دانشجویان به صورت تخصصی به پنج دسته تقسیم میشن :
۱ – اونایی که جزوه مینویسن تا اون رو بخونن و نمره ی خوب بگیرن !
۲ – اونایی که جزوه مینویسن به امید اینکه یکی بیاد ازشون جزوه بگیره !
۳ – اونایی که جزوه نمینویسن به امید اینکه برن از یکی جزوه بگیرن !
۴ – اونایی که اومدن سر کلاس ولی حوصله ی هیچکدوم از این کارارو ندارن !
۵ – اونایی که کلا به کلاس اعتقادی ندارن و کلاس رو در نطفه ی شکل گیریش پیچوندن !
.
.
.
حالت چشم هنگام درس دادن استاد :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتى استاد خبر امتحان رو میده :
(O.o) (O.o) (O.o)
موقع امتحان :
(←.←)(→.→)(←.←)(→.→)
وقتى استاد سر جلسه حواسشو جمع میکنه برای مچگیرى :
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتى نمره ها رو میزنن :
(⊙⌒⊙)(⊙⌒⊙)(⊙⌒⊙)

 

 

 

منبع : به روزترین ها

 

 

 

رزو دانشجو

فرشید بازدید : 354 چهارشنبه 15 آذر 1391 نظرات (7)

سلام دوستان عزیز.

امروز داشتم آهنگ "از چی بگم" یاس رو گوش می دادم یهو به ذهنم افتاد براتون عکسای آجی نرگس گلمو بذارم.

ببینیدش...خدایا چرا باید ایران اینجور باشه؟

نرگس حیدری اهل روستای درودزن شیرازه که 5 سال قبل با همکلاسیاش بر اثر آتش سوزی در کلاس مدرسه (مدرسه شهید رحیمی) 70% سوختگی میده و مسئولین بعد از 5 سال به فکرشون می افتند و دست بکار میشند.

 

 

 

 

 

نرگس حیدری

 

نرگس حیدری

 

نرگس حیدری


نرگس حیدری


نرگس حیدری


نرگس حیدری


نرگس حیدری


نرگس حیدری


نرگس حیدری

 

 

بقیه در "ادامه مطلب"

 

 

 

 

 

 

فرشید بازدید : 251 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (1)

 

سلام. حیفم اومد این مداحی رو تنهایی گوش بدم. برای شما هم می نویسمش:‌(ازتون خواهش میکنم وقت بذارید و بخونیدش)

خانوم سکینه می گه خیلی تشنگی بر ما مستولی شد. گفتم برم به عمه جون بگم شاید آبی ذخیره کرده باشه. یه ذره به من بده من آروم بشم. آخه امشب نظم خیمه ها عوض شد. خیمه ی اهل بیت رو میانه قرار دادن. وسطش یه میدون گاه کوچیک. دور خیمه ها هم اصحاب. بعضی ها با زن و بچه اومده بودن. می گه رفتم دیدم اون محوطه ی میان میدان. گفتم برم از عمه ام آب بگیرم. دیدم عمع جانم علی اصغر رو بغل کرده. داداشم داره گریه می کنه. هی می گه اصبر اصبر یابن اخی … اصبر… یابن اخی اَصبر اَصبر. عزیز برادرم صبر کن. داداشم از تشنگی داره می سوزه. گفتم عمه جان من اومدم از تو آب بگیرم. گفت می بینی که عمه جان چه حالی داریم. عمه ام فرمود: بذار در چادر اصحاب بریم شاید خانوماشون یه خورده آبی چیزی داشته باشن برای این بچه بگیریم. می گفت عمع میومد. من پشت سر عمه. ۲۰ تا بچه هم دنبال ما. یااباعبدالله. می گفت در هر خیمه که می رسید یه خانومی میومد بیرون.عمه می گفت: خواهر یه خورده آب نداری به این بچه بدی؟

می گه بریر این صحنه رو دید. ناراحت شد. نشست روی زمین. خودش رو زد. این عمامه شو روی زمین زد. شمشیرش رو کشید. گفت: آاااااااای دلیر مردان. تو خیمه اید؟! بچه های فاطمه تشنه اند. خاک بر سر ما کنن. یه عده رو سوا کرد گفت باید بریم آب بیاریم. مشک انداختند رو دوششون. حمله کردند طرف فرات. همه کنار رفتند. موکل فرات، سر دسته شون یه حمدانی بود. هم قبیله بریر بود. گفت خودت می خوای بخوری بخور. ولی بردن نه. گفت ما برای بچه ها می خوایم ببریم. بذار پر کنیم. مشک رو پر کردند. بقیه نتونستن مشک پر کنند. یه وقت لشکر حمله کرد. وقتی لشکر بریر رو با تقریبا ۱۰ مردی که با او بودن محاصره کرد، بریر گفت امونشون ندید. مشک رو گذاشتند وسط. ۱۰ نفر دور یک مشک. به هر قیمتی شده این مشک باید به خیمه برسه. حمله ی اول همه فرار کردند. بریر مشک رو گرفت. گفت شما از من حفاظت کنید، من مشک رو سالم نگه دارم. تیر خورد به کتف بریر. از کنار مشک خون جاری شد. بدن نمناک شد. شبه، تاریکه، نمی بینه. دست زد به بدنش گفت: آخ آب ریخت.

ببین چقدر دلش سوخت بریر. همه ناراحت شدند. همه دیگه موندند که چی کار کنن. بعد نگاه کرد دید هیچ جای مشک سوراخ نیست. گفت: مشک سالمه حرکت کنید. الحمدلله رب العالمین. مشک رو به هر قیمتی بود رسوندن. وقتی اومدن میان خیمه ها بچه ها دور بریر رو گرفتن. بریر اول به من آب بده. بچه است. دو سه سالشه. بگم دلت بسوزه؟! بریر می گه من دیدم نمی تونم. نمی دونم به کدوم اول آب بدم. گفتم خانوما بچه ها هر کاری خودتون می دونین. مشک رو گذاشتم وسط. میگه همه ریختن سر مشک. یکی بند مشک رو گرفت. یکی بدنش رو به مشک می مالید. می گفت یه موقع دیدم بند مشک باز شد آب رو زمین ریخت. یکی اومد گفت بریر آب ریخت.

این بار هم آب به علی اصغر نرسید. غوغا شد میان خیمه گاه. آقا ابی عبد الله اومد تو خیمه. دید علی اکبر طناب خیمه رو گرفته. سرش رو روی دستش گذاشته. داره گریه می کنه. اومد صورت پسرش رو بالا گرفت. گفت عزیزم، هروقت رسول خدا تشنه می شد توی جنگ ها، بابام امیرالمومنین می رفت با همه می جنگید، آب رو می آورد. یه بار هم صفین همه تشنه بودند من خودم رفتم آب آوردم. از فرات برای اصحاب و سپاه بابام آب آوردم. علی اکبرم تو نوه ی همون علی هستی. تو پسر منی. امیدم به توئه. برو برای بچه ها آب بیار. نوشتند علی اکبر دستش را رو چشمش گذاشت، فرمود: چشم.

چند نفر رو سوا کرد. حمله کرد. از خیمه گاه بیرون رفت. یکی از اصحاب می گه من دیدم دور سپاه امام رو محاصره کردند. مبادا کسی بیرون بره. تو بیاد. مات و مبهوت موندم علی اکبر چطور رفته بیرون که با کسی درگیر نشده؟ یکی دیگه از اصحاب گفت: ختم الله علی قلوبهم. آخه چشم حسین دنبالشه. حسین می خواد این پسر برگرده. وارد شریعه شدند. مشک ها رو پر کردند. تا محاصره کردند آقا علی اکبر امون نداد. وقتی گفت می خوام آب ببرم، گفتند نمیشه. فرمود پس حالا که این طوره شمشیر بکشید و امونشون ندید. جنگیدند. آب رو به خیمه ها امشب رسوندند. ولی تا صبح دوام پیدا نکرد. آقا فرمود همه بیایند، بردارند، بنوشند، وضو بگیرند، پاکیزه کنند خودشون رو. مناجات کنید، عبادت کنید. که در روایت هست مثل لانه زنبور دیدی چطور صدا می یاد؟ همون طوری صدای قرآن و مناجات بلنده. یه چیزایی داره میاد تو این دل من که اگر برات بگم دیوانه میشی. خانوم زینب میگه رفتم سمت صحابه ی آقا دیدم پیرمردی نشسته. گفت: خوب فردا چی کاره ایم؟ همه گفتن تو از همه بزرگتری. هر چی تو بگی. حبیب بن مظاهر گفت: یه وقت نکنه آبرومون فردا بره. تا ما زنده ایم احدی از بنی هاشم نباید تو میدون بره. فردا باید جواب حضرت زهرا رو بدیم ها. می گه خوشحال شدم. میگه بعد اومدم پشت خیمه ی جوانان بنی هاشم. دیدم که ابالفضل نشسته. میگه مثل شیری که آماده جنگ باشه. بعد حالا عباس میگه: فردا چه می کنید؟ هر چی تو بگی آقا. علمدار تویی. دیدم عباس هم می گه بار سنگین مرگ رو باید اهلش به دوش بکشند. این بار بار ماست. این آقایی که می بینین غریبه، برادر ما نیست ها. آقای ماست. امام ماست. مبادا بذارید اصحاب زودتر برن ها. ما باید اول بریم فدایی آقا بشیم. وای ابالفضل. همه آرام گرفتند. هلال بن نافع کسی است که آموخته ی مکتب امیر المومنینه. میگه دیدم آقا اومد بیرون. این سفارش تو گوش من بود از امیرالمومنین که هلال مواظب حسین باش. ترسیدم. شمشیرم رو داشتم سیقل می دادم. یهو دیدم آقا از خیمه اومد بیرون. گفتم بذار دنبالش برم نکنه یه جایی تنها داره میره محاصره کنند و تیری چیزی از تو تاریکی بیاد. میگه دنبال آقا رفتم. دیدم رفت طرف لشگر. خودم رو نزدیک تر کردم. آقا فرمود تویی هلال؟ گفتم آری آقا جون. بعد آقا فرمود من رو تنها نمی ذاری با خودم؟ گفتم نه آقا من می ترسم.

میگه دیدم حسین جلو رفت تو یه گودالی نشست. گفت همین جا فردا کار تمومه.

میگه آقا مناجات کرد و بلند شد رفت طرف خیمه. رفت تو خیمه خانوم حضرت زینب و او هم عرضه داشت: داداش خوش اومدی. براش متکایی گذاشت و او هم نشست. گفت داداش من یه سوالی ازت دارم. من که می دونم ت کار بیهوده نمی کنی. تو امام منی. اما از این اصحابت دلت قرص هست؟ هلال میگه من بدنم لرزید. اومدم گفتم حبیب چه نشستی؟ گفت چی شده؟ گفت حضرت زینب هنوز مطمئن نشده.

میگه حبیب همه رو صدا کرد گفت بیایبد … بیایید … اومدن پشت خیمه ی خانوم زینب: بی بی جان … شما فکر کردی ما آقامون رو رها می کنیم؟! ما اومدیم فدای شما بشیم. انقدر عرض ادب کردند و بر پایمردیشون اصرارکردند که آقا امام حسین فرمود: زینب پاشو ازشون قدردانی کن. آمد گفت: خدا خیرتون بده. آخه من داداشم خیلی غریبه. هیچکی امشب نخوابید.

شب است و گرد سرت تا به صبح می گردم

مرا به صبح غمت آشنا خدا نکند

به هر کجا که تو رفتی به همرهت بودم

سوار محمل بی تو مرا خدا نکند

امان ز غربت فردا گمان کنم دیگر

ببینمت به سر نیزه ها خدا نکند

 

برای این که غم رو دل زینب نشینه

دار و ندار خیمه یل ام البنینه

زینب می گه فدای قد و بالای عباس

لالایی رقیه صدای پای عباس

طفلی می گفت برای هر کسی خواب نداره

همه راحت بخوابید عمو عباس بیداره

رباب می گه برای طفلی که شیر نداره

صبح که بشه عمو جون می ره و آب میاره

 

اومد دید عباسش داره پاسداری می کنه. پلک می زنه این پسر. پسر ام البنین. تا صدای پا بلند شد، شمشیر رو کشید گفت کی هستی جلو میای؟ گفت داداش من خواهرتم. خجالت کشید. سرش رو پایین انداخت. شمشیر رو غلاف کرد. گفت خانوم شما مگه تو خیمه نمی مونی. فرمود نه دیگه از این شبا گیر نمی یاد.

زینب می گفت با عباس، بشین کنار خواهر

دیگه وقتی نمونده، جون به فدات برادر

حسین من یه حسرت داره به جون خواهر

دلم می خواد که فردا بهش بگی برادر

عباس می گه یه روزی وقتی که بچه بودم

یه حرفی مادرم گفت شد همه وجودم:

تو شب های غریبی مهتاب تو حسینه

تو نوکر حسینی، ارباب تو حسینه

زینب می گه برادر بشین کنار خواهر

می خوام برات بگم از مصیبت های مادر

یه روز که مادرم با حسن اومد تو خونه

دیدم که چادرش رو داداشم می تکونه

آتیش گرفته خونه، ما هممون گرفتار

امون از شعله ها و ضربه ی درب و دیوار

نبودی توی خونه، دست بابام رو بستن

پهلوی مادرم رو، اونا زدن شکستن

ندیدی شب که بابام مادرمو کفن کرد

برا وداع آخر، اشاره ای به من کرد

حسین می خواست که صورت روی تنش بذاره

دیدم که روی سینش، یک گل لاله داره

داداش از جا بلند شد، اما زبون گرفته:

خواهر نگو که دیگه چشمامو خون گرفته

فردا که دست به شمشیر می برمو می بینی

ببین که انتقام مادرمو می بینی

می خوام فدای باغ گل پژمرده باشم

رقیه و اسیری! مگه من مرده باشم

شب گذشت تا فجر دمید. صبح شد. یه وقت همه کربلا مست یک صدا شدند. یکی داره با صدای زیبا اذان می گه:

الله اکبر الله اکبر – خدا تو رو از بابا نگیره

الله اکبر الله اکبر – حسین. میگه دیدم نیمه شب دیدم یه پیراهنی رو داره پاره پاره می کنه. همن پیراهنی که مادرم دوخته. این چه کاریه می کنی داداش؟ گفت آخه فردا به این پیراهن من هم رحم نمی کنند و از تنم در میارندش.

 

به خیمه قحط آب است – همه دل ها کباب است – علی اصغر به دامان رباب است.

عطش بالا گرفته – دل سقا گرفته – که لب ها تشنه یک جرعه آب است.

 

اشک هاتون رو بیمه ی اباعبدالله کنید

 

منبع : از جنس خدا

 

 


 


فرشید بازدید : 239 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (4)

اطلاعیه

 

با سلام خدمت تمامی دوستان هم دانشکده ای.

دیروز کلاس مدار داشتیم جاتون دیگ و قالبمه با آقای غائبی پناه!ایشون توی کلاس مسئله ای رو برای ما ترم اولی هاعنوان کردند مبنی بر "ثبت نام مقدماتی"(علامت تعجب)

جاتون خالی مام از تعجب شاغ درآوردیم این هوااا...

حالا بریم سر مزیت های این ثبت نام :

کسانی که این ثبت نام رو انجام بدند روز انتخاب واحد در اولویت هستند!

می پرسین چه جوری؟

الان بهتون میگم : اگه بر فرض محال خدایی نکرده خدااون روزو نیاره دانشجویی این ثبت نام رو انجام نده روز انتخاب واحد ممکنه حساب کاربریش مسدود بشه!اونموقع اس که میمونه چه خاکی تو سرش بریزه!خاک رس یا خاک های دیگه...و بچه هایی که این ثبت نام رو انجام دادن دارن راحت انتخاب واحد میکنن بدون هیچ دغدغه ای...وقتیم که حساب کاربریش باز بشه بیچاره انقده استرس داره که همینجوری چپندرقیچی انتخاب واحد میکنه و میره.

یا هم ممکنه اصلا جریمه بشه!(در اینجا منظور نویسنده جریمه ی نقدی است)

حالا هدف اصلا از این "ثبت نام مقدماتی"چی هس(علامت سوال+تعجب)

این نوع ثبت نام برای برنامه ریزیه بیشتر و اینکه مدیر گروه بدونه که چه کلاس هایی قابلیت تشکیل داره (25 نفر به بالا) و چه کلاس هایی باید حذف بشه؟(6 نفره یا 10 نفره و . . .)

خب وایسا ببینم دیگه چی بهتون بگم؟ آمــــــــــــمـــــــــم . . . آها یادم افتاد یادتون نره زمان "ثبت نام مقدماتی" ازروز سه شنبه 7 آذر 91 تا روزسه شنبه 28 آذر 91 به مدت سه هفته.

اینم لینک مؤسسه : "ثبت نام مقدماتی"

 

خوب ترسوندمتون نه؟فک کنم الان سکته رو زدین!

 


فرشید بازدید : 218 جمعه 26 آبان 1391 نظرات (4)

 

شروع ترم

http://www.irannaz.com

1 هفته بعد از شروع ترم

http://www.irannaz.com

2 هفته بعد از شروع ترم 

http://www.irannaz.com

قبل از میان ترم

http://www.irannaz.com

در طول امتحان میان ترم

http://www.irannaz.com

بعد از امتحان میان ترم

http://www.irannaz.com

قبل از امتحان 
پایان ترم

http://www.irannaz.com

اطلاع از برنامه پایان ترم

http://www.irannaz.com

7 روز قبل از پایان ترم

http://www.irannaz.com

6 روز قبل از پایان ترم

http://www.irannaz.com

5 روز قبل از پایان ترم

http://www.irannaz.com

4 روز قبل از پایان ترم

http://www.irannaz.com

2 روز قبل از پایان ترم

http://www.irannaz.com

1 روز قبل از پایان ترم

http://www.irannaz.com

شب قبل از امتحان

http://www.irannaz.com

1 ساعت قبل از امتحان

http://www.irannaz.com

در طول امتحان

http://www.irannaz.com

هنگام خروج از 
سالن امتحان

http://www.irannaz.com

منبع : ایران ناز
 
 
امین راغب
 
 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^ x╔╦╦╦═╦╗╔═╦═╦══╦═╗x x║║║║╩╣╚╣═╣║║║║║╩╣x x╚══╩═╩═╩═╩═╩╩╩╩═╝x ^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^ ,¤°`<-<-<->★<->->->`°¤, `*•._)(+)$(+)/(★)\(+)$(+)(_.•*´ .ه*`¯)x=~~((★))~~=x(¯`*ه. نـــــــــظر یــــــادتـــــــون نــــــــره .ه*`¯)x=~~((★))~~=x(¯`*ه. `*•._)(+)$(+)/(★)\(+)$(+)(_.•*´ ,¤°`<-<-<->★<->->->`°¤,
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از مؤسسه ی آموزش عالی غیر انتفائی راغب اصفهانی چند درصد راضی هستید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 16
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 31
  • بازدید ماه : 30
  • بازدید سال : 96
  • بازدید کلی : 11,932